آیه 19 سوره لقمان

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ ۚ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ

[31–19] (مشاهده آیه در سوره)


<<18 آیه 19 سوره لقمان 20>>
سوره :سوره لقمان (31)
جزء :21
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو (نه با فریاد بلند) که زشت‌ترین صداها صوت الاغ است.

و در راه رفتنت میانه رو باش، و از صدایت بکاه که بی تردید ناپسندترین صداها صدای خران است.

و در راه‌رفتن خود ميانه‌رو باش، و صدايت را آهسته‌ساز، كه بدترين آوازها بانگ خران است.

در رفتارت راه ميانه را برگزين و آوازت را فرود آر، زيرا ناخوش‌ترين بانگها بانگ خران است.

(پسرم!) در راه‌رفتن، اعتدال را رعایت کن؛ از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت‌ترین صداها صدای خران است.

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Be modest in your bearing, and lower your voice. Indeed the ungainliest of voices is the donkey’s voice.’

And pursue the right course in your going about and lower your voice; surely the most hateful of voices is braying of the asses.

Be modest in thy bearing and subdue thy voice. Lo! the harshest of all voices is the voice of the ass.

"And be moderate in thy pace, and lower thy voice; for the harshest of sounds without doubt is the braying of the ass."

معانی کلمات آیه

  • اغضض: غض: پائين آوردن صدا، و نگاه چشم‏ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ‏: صدايت را كم كن.
  • حمير: الاغها. مفرد آن حمار است.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «19»

و در راه رفتن (و رفتارت)، ميانه‌رو باش و از صدايت بكاه، زيرا كه ناخوش‌ترين صداها، آواز خران است.

نکته ها

امام حسن عليه السلام مى‌فرمايد: تند راه رفتن، ارزش مؤمن را كم مى‌كند. «3»

در حديث مى‌خوانيم: در دعوت مردم به سوى خداوند و تلاوت قرآن، بلند كردن صدا اشكال ندارد. «4»

در سفارش‌هاى لقمان، نُه امر، سه نهى و هفت دليل براى اين امر و نهى‌ها آمده است:

نه امر: 1. نيكى به والدين. 2. تشّكر از خدا و والدين. 3. مصاحبت همراه با نيكى به والدين.

4. پيروى از راه مؤمنان و تائبان. 5. برپا داشتن نماز. 6. امر به معروف. 7. نهى از منكر.

8. اعتدال در حركت. 9. پايين آوردن صدا در سخن گفتن. و امّا سه نهى: 1. نهى از شرك. 2. نهى از روى گردانى از مردم. 3. نهى از راه رفتن با تكبّر.

«1». كودك، فلسفى، ج 2، ص 457.

«2». بحار، ج 49، ص 99.

«3». تفسير نورالثقلين.

«4». تفسير نورالثقلين.

جلد 7 - صفحه 270

و امّا هفت دليل:

1. چون شكرگزارى انسان به نفع خود اوست، پس شكرگزار باشيد. «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ»

2. چون شرك، ظلم بزرگى است، پس شرك نورزيد. «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»

3. چون بازگشت همه به سوى اوست و بايد پاسخگو باشيد، پس به والدين احترام بگذاريد.

«إِلَيَّ الْمَصِيرُ»، «إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ»

4. چون خداوند بر همه چيز آگاه است، پس مواظب اعمال خود باشيد. «إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»

5. چون شكيبايى از كارهاى با اهميّت است، پس صابر باشيد. «إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

6. چون خداوند متكبّران را دوست ندارد، پس تكبّر نورزيد. «إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»

7. چون بدترين صداها، صداى بلند خران است، پس صداى خود را بلند نكنيد. «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ»

پیام ها

1- اسلام، دين جامعى است و حتّى براى راه رفتن دستور و برنامه دارد. «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ»

2- در آيين الهى، عقايد و اخلاق در كنار هم مطرح است. لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ‌ ... وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ‌

3- ميانه‌روى، دورى از افراط وتفريط، و متانت در راه رفتن، سفارش قرآن است.

«وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ»

4- نه فقط در راه رفتن، بلكه در همه‌ى كارها ميانه روى را مراعات كنيم. «وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ»

5- صداى خود را كوتاه كنيم، از فرياد بيهوده بپرهيزيم و بيانى نرم و آرام داشته باشيم. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ»

6- فرياد كشيدن و بلند كردن صدا، امرى ناپسند و نكوهيده است. «وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 271

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «19»

نهمين موعظه: وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ‌: ميانه باشد در رفتن خود، يعنى ميانه شتاب و كندى حركت نما، زيرا به شتاب رفتن علامت خفت و سبكى است، و به تأنّى رفتن نشانه تكبر و تبختر باشد، بلكه ميانه‌رو باش كه علامت تواضع و بزرگوارى است.

در منهج- از ابن عمر نقل است كه در جاهليت مردى از روى نخوت و تبختر مى‌رفت، حق تعالى زمين را امر فرمود كه تا او را فرو برد و تا قيامت فرو مى‌رود «2».

در خصال- ابن بابويه از حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سرعة المشى تذهب ببهاء المؤمن: تند رفتن ارزش مؤمن را مى‌برد «3».

دهمين موعظه لقمان: وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ‌: و كوتاه كن و كم گردان‌

«1» من لا يحضره الفقيه، چاپ پنجم 1390 هجرى، ج 4، ص 7. امالى صدوق (با ترجمه كمره‌اى چ اسلاميه 1380 هجرى) مجلس 66 روايت اول- صفحه 428. و نيز بحار الانوار، ج 76 ص 333.

«2» منهج الصادقين، ج 7 ص 240.

«3» كتاب الخصال، ج 1، ص 9، روايت 30 و نيز در تحف العقول ص 26 و بحار الانوار ج 77، ص 141 روايت 11 بنقل از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله.

جلد 10 - صفحه 350

صداى خود را، يعنى فرياد كننده و نعره زننده و دراز زبان مباش در سخن گفتن، إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ‌: بدرستى كه زشت‌ترين و قبيحترين صداها، لَصَوْتُ الْحَمِيرِ: هر آينه صداى خران است كه اولش زفير و آخرش شهيق است، يعنى در بلند كردن صدا فضيلتى نيست بلكه موجب وحشت و دهشت است، زيرا صوت حمار با وجود رفعت، مكروه طبيعت و موجب وحشت مى‌باشد.

در تشبيه رافع صوت به حمار، مبالغه شديدى است در مذمت و تهجين صداى بلند. و تنبيه بر آنكه از مكروهات شديده است نزد حق تعالى و تخصيص انكريت صوت به حمار با آنكه بعضى از آواز حيوانات، انكر از صوت اوست، به جهت آنست كه آواز او نزد عرب ضرب المثل است در كراهت.

در منهج- در حديث وارده شده- اذا سمعتم شهيق الحمار فتعوّذوا باللّه من الشّيطان الرّجيم فانّه رأى شيطانا: چون صداى خر را بشنويد، پناه ببريد به خدا از شيطان رانده شده از رحمت به جهت آنكه آواز او از ديدن شيطان است‌ «1».

و نيز سعد از حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله روايت نموده كه: حق تعالى سه آواز را دشمن دارد: آواز سگ، آواز خر، و آواز زن نوحه‌گر «2».

و از بعض اكابر نقل است كه صداى حمار، يا براى كاه و جو باشد، يا براى شهوت، و يا جنگ با همجنس خود؛ و صدائى كه از غلبه صفات بهيمى و سبعى باشد زشت‌ترين صداهاست‌ «3».

در كافى- از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد از اين آيه، فرمود:

«العطسة القبيحة» مراد عطسه قبيحه است كه با صداى درشت و خشن باشد «4».

خاتمه: در بحار، از جمله مواعظ لقمان به پسر خود فرمود: اى فرزند چگونه مردم نمى‌ترسند از عذابها كه ايشان را وعيد كرده‌اند، و حال آنكه احوال آنها هر روز در پستى است؛ و چگونه مهيا نمى‌شوند براى وعده‌هاى خدا، و حال آنكه عمرشان بزودى به نهايت مى‌رسد.

«1» منهج الصادقين، ج 7، ص 241.

«2» منهج الصادقين، ج 7، ص 241.

«3» منهج الصادقين، ج 7، ص 241.

«4» اصول كافى، ج 2، ص 656، روايت 21.

جلد 10 - صفحه 351

اى فرزند علم را مياموز براى آنكه به آن مباهات كنى با عالمان، و مجادله كنى با جاهلان، يا خودنمائى و فخر كنى به آن در مجالس، و ترك علم مكن براى عدم رغبت به آن.

اى فرزند به ديده بصيرت در مجالس نظر كن، اگر بينى جمعى را كه ياد خدا مى‌كنند با ايشان بنشين، اگر عالمى، علم تو نفع مى‌بخشد به تو و علم تو را مى‌افزايد؛ و اگر نادانى، از ايشان علم كسب مى‌كنى شايد رحمتى از خدا بر ايشان نازل شود تو را نيز فرامى‌گيرد «1».

اى فرزند احسان كن با كسى كه با تو بدى كند، و دنيا را بسيار جمع مكن كه تو را از آن رحلت مى‌بايد كرد، ببين كه از آنجا به كجا خواهى رفت.

اى فرزند مال يتيم را مخور كه رسوا شوى در قيامت، و در آن روز تو را تكليف كنند كه به او پس دهى و نداشته باشى.

اى فرزند آتش جهنم در قيامت به همه كس احاطه خواهد كرد و نجات نخواهد يافت از آن مگر كسى را كه خدا رحم فرمايد.

اى فرزند تو را خوش نيايد كسى كه زبان بد دارد و مردم از زبان او مى‌ترسند، كه در قيامت بر دل و زبانش مهر زنند و اعضا و جوارحش بر او گواهى خواهند داد.

اى فرزند دشنام مده به مردم كه چنان است كه به پدر و مادر خود داده باشى.

اى فرزند هر روز كه مى‌آيد، روز تازه‌اى است و نزد خداوند كريم گواهى خواهد داد بر كردارهاى تو.

اى فرزند بخاطر آور كه تو را در كفنها خواهند پيچيد و به قبر خواهند افكند و كردارهاى خود را همه در آنجا خواهى ديد.

اى فرزند فكر كن چگونه مى‌توانى ساكن بود در خانه كسى كه او را به خشم آورده و نافرمانى او كرده‌اى.

«1» بحار الانوار، ج 13، ص 417- 416، روايت 10 بنقل از قصص الانبياء.

جلد 10 - صفحه 352

اى فرزند هفت هزار كلمه حكمت آموختم، تو چهار كلمه را حفظ نما كه تو را كافى است اگر به آنها عمل كنى: 1- كشتى خود را محكم بساز كه دريا بسيار عميق است. 2- بار خود را سبك كن، كه گردنگاهى كه در پيش دارى گذشتن از آن بسيار دشوار است. 3- توشه بسيار بردار كه سفر دور و دراز است.

4- عمل را خالص كن كه قبول كننده عمل، بسيار دانا و بيناست‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ «16» يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‌ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ «17» وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «18» وَ اقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ «19» أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ «20»

ترجمه‌

اى پسرك من همانا روزى اگر باشد مقدار دانه‌اى از خر دل پس بوده باشد در سنگ گرانى يا در آسمانها يا در زمين مى‌آورد آنرا خدا همانا خداوند باريك بين آگاه است‌

اى پسرك من بر پاى دار نماز را و امر كن به نيكوئى و باز دار از بدى و صبر كن بر آنچه رسيد تو را همانا اين از امورى است كه بايد بر آن استوار بود

و مگردان بتكبّر رويت را از مردمان و راه مرو در زمين بسر مستى همانا خدا دوست ندارد هر متكبّر بخود نازنده را

و ميانه گزين در رفتارت و كوتاه كن آوازت را همانا زشت‌ترين آوازها هر آينه آواز خران است‌

آيا نديديد كه خدا رام كرد براى شما آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و تمام گردانيد بر شما نعمتهايش را با آنكه آشكار و پنهان است و از مردمان كسى است كه جدل و ستيزه ميكند در باره خدا بدون دانشى و نه هدايتى و نه كتابى روشن.

تفسير

خداوند متعال بعد از دو آيه سابقه رجوع بمواعظ حضرت لقمان‌

جلد 4 صفحه 276

فرموده كه بفرزند خود فرمود اى پسر عزيز من هيچ وقت غم روزى مخور و براى تهيّه آن خود را بتعب و مشقت بسيار مينداز و از عبادت و اطاعت خدا باز مدار همانا قسمت بندگان از رزق اگر بوده باشد بمقدار حبّه خردل يا ارزنى و جاى گرفته باشد در جوف سنگ بزرگ سختى يا در آسمانها يا در قعر زمين خداوند آنرا بصاحبانش ميرساند همانا خداوند عالم بجزئيّات و داراى لطف و مرحمت بر بندگان و با خبر از احوال آنها است چنانچه قمّى ره نقل نموده كه مراد روزى است كه خدا آنرا بتو ميرساند و مثقال برفع نيز قرائت شده و بنابر اين ضمير انّها راجع بقصّه است و كون تامّه يعنى اگر باشد مقدار حبّه از روزى بندگان و باشد در اين اماكن خدا آنرا ميآورد نزد صاحبش و مقصود ايجاد صفت توكّل و قناعت و اقتصاد در طلب است كه شرعا و عقلا ممدوح است ولى مفسّرين بنا بقرائت مشهور كه نصب مثقال است فرموده‌اند ضمير انّها راجع باعمال حسنه و سيّئه است و مقصود بيان احاطه علم الهى است بخفاياى امور از شرك و ساير معاصى و حاضر نمودن خداوند آنها را در قيامت براى حساب و جزاى اعمال يعنى كار خوب و بد هر قدر كوچك باشد و در اماكن مذكوره در آيه كه پنهان و دور است باشد خداوند آنرا حاضر و صاحبش را بآن پاداش ميدهد و مؤيّد اين معنى روايتى است كه از صادقين عليهما السّلام در كتب معتبره نقل شده كه از گناهان صغيره پرهيز نمائيد چون براى آنها طلب كننده است نبايد يكى از شما بگويد گناه ميكنم و استغفار مينمايم خدا ميفرمايد ان تك مثقال حبّة من خردل تا آخر آيه و بنظر حقير معناى اوّل ملايم‌تر با ضمير انّها است خصوصا بقرائت رفع مثقال و مناسب‌تر است با كون در صخره بلكه كون در صخره بهيچ وجه مناسب با عمل نيست و كون در سماوات مناسبت با سيّئه ندارد و كلام بايد بمناسبت سخت بودن در آوردن چيزى از ميان سنگ و احضار آن از راه دور توجيه شود و نيز لايق‌تر است بمقام موعظه كه در آيات سابقه تصريح ببودن حضرت لقمان در آن مقام شده است و منافات ندارد با روايت منقوله در تأييد معناى مشهور چون در هر حال آيه دلالت دارد بر احاطه علميّه خدا و ممكن است امام عليه السّلام بباطن آن استدلال فرموده باشد و نيز توصيه فرمود آنحضرت پسر را باقامه نماز و امر بكارهاى خوب و نهى از كارهاى بد و صبر

جلد 4 صفحه 277

بر مصائب خصوصا ناملايماتى كه از راه امر بمعروف و نهى از منكر براى شخص پيش مى‌آيد چنانچه در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد صبر بر مشقّت و آزار در امر بمعروف و نهى از منكر است و همانا اين صبر بر مصائب از امورى است كه ناچار بايد عازم و ثابت بر آن بود چون دنيا دار مصيبت و بلا و ابتلا است و اگر انسان صبور نباشد نميتواند در آن زيست نمايد و ضرر بى‌صبرى بر خودش وارد ميشود و بعضى ذالك را اشاره بتمام نصايح و دستورات گرفته‌اند و فرموده‌اند مراد عزم و ثبات بر تمام آنها است و بعضى فرموده‌اند مراد آنستكه خداوند آنها را قطعى و لازم نموده است و نيز توصيه فرمود كه مگردان روى خود را از مردم بتكبّر و اعراض مكن از كسيكه با تو سخن ميگويد براى توهين باو چنانچه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و قمّى ره فرموده مراد آنستكه خود را خوار مكن در برابر مردم براى طمع بمال آنها و چون اصل صعر كجى گردن شتر است از مرضى با هر دو معنى مناسبت دارد و ممكن است هر دو مراد باشد چون هر دو صفت مذموم است و مايل نمودن روى از مردم ميشود بعنوان تكبّر بيمين و يسار باشد و ميشود بغرض تذلّل بپائين و زير و لا تصاعر بالف نيز قرائت شده و معنى تفاوت ندارد و راه مرو در زمين با نشاط و خورسندى و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده يعنى بعظمت و بزرگى كه خدا دوست ندارد هر كس را كه تكبّر و افتخار نمايد بر مردم و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده كه نهى فرمود از آنكه مرد تكبّر كند در راه رفتنش و فرمود كسيكه بپوشد جامه‌اى را پس تكبّر كند در آن خداوند او را بجهنم فرو مى‌برد و قرين قارون ميفرمايد چون او اوّل كسى بود كه تكبّر كرد و با خانه‌اش بزمين فرو رفت و كسيكه تكبّر كند با خدا منازعه نموده در كبريائيش و در راه رفتن ميانه روى كن نه تند و نه كند چون تند روى سبكى و جلفى است و كند روى تكبّر و خود بينى است و حدّ وسط سكونت و وقار است و قمّى ره فرموده يعنى عجله منما و در خصال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه سرعت مشى بهاء مؤمن را ميبرد و كوتاه كن صوت خود را در وقت سخن گفتن و آنرا بيرون آور بقدريكه شنيده شود و بگوش گران نيايد و قمّى ره فرموده يعنى بلند منما آنرا همانا بدترين صوتها صوت خران است و بعضى گفته‌اند

جلد 4 صفحه 278

بدتر بودن صداى خر براى آنستكه از ديدن شيطان پيدا ميشود و در بعضى از روايات آن صوت بعطسه بلند تفسير شده و ظاهرا مراد تشبيه صاحبان آن به حمير باشد چنانچه بعضى گفته‌اند كه مراد از صوت حمير صوت جهّال از مردم است كه خداوند آنها را تشبيه بحمير فرموده چنانچه فرموده اولئك كالانعام و پس از ختم مواعظ لقمان خداوند براى معرفت بندگان شمّه‌اى از نعم خود را گوشزد فرموده باين بيان كه مگر نديديد اى فرزندان آدم كه خداوند مسخّر و منقاد و سر گشته و فرمانبردار قرار داد براى بهره بردارى شما تمام موجودات ارضيّه و سماويّه را از آفتاب و ماه و ستارگان و ابر و باد و زمين و حيوانات و نباتات آنرا و وافر و تمام نمود بر شما نعمتهاى محسوسه و معقوله و آشكار و پنهان خود را كه ميشناسيد آنرا و نميشناسيد و نميتوانيد بشناسيد و اينها همه دليل بر وجود خدا و صفات ثبوتيّه او است و با وجود اين بعضى از مردم بدون دليل و برهان علمى و بدون بيان پيغمبر و امام راهنما و نوشته روشن كننده حقائق از جانب خدا در اثبات توحيد و ساير صفات ربوبى نزاع و جدال مينمايند در مجمع و قمّى ره از امام محمد باقر عليه السّلام نقل نموده كه امّا نعمت ظاهره پس آن پيغمبر و معارف الهيه است كه او آورده و امّا نعمت باطنه پس ولايت ما اهل بيت و عقد مودّت ما است و در اكمال و مناقب از امام كاظم عليه السّلام نعمت ظاهره بامام ظاهر و نعمت باطنه بامام غائب تفسير شده و معلوم است كه مقصود بيان مصداق است در اين روايات و امثال آن چون نعم الهيّه از آشكار و پنهان قابل تعداد و احصاء نيست و تفاسير منقوله در اين مقام از مفسّرين عظام بنظر حقير تخصيص بلا مخصّص است و نعمة بصيغه مفرد نيز قرائت شده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ اقصِد فِي‌ مَشيِك‌َ وَ اغضُض‌ مِن‌ صَوتِك‌َ إِن‌َّ أَنكَرَ الأَصوات‌ِ لَصَوت‌ُ الحَمِيرِ «19»

و ميانه‌ روي‌ كن‌ ‌در‌ مشي‌ ‌خود‌ و سبك‌ كن‌ صداي‌ ‌خود‌ ‌را‌ بدرستي‌ ‌که‌ بدترين‌ صداها

جلد 14 - صفحه 427

‌هر‌ آينه‌ صداي‌ خر ‌است‌.

وَ اقصِد فِي‌ مَشيِك‌َ ‌در‌ كليه‌ امور مطلوب‌ حد وسط ‌است‌ ‌در‌ راه‌ رفتن‌ نه‌ تند و ‌با‌ عجله‌ ‌باشد‌ و نه‌ سست‌ و آهسته‌ بنحو متعارف‌ ‌در‌ معاشرت‌ نه‌ زياد گرم‌ بگيرد و ‌با‌ ‌هر‌ كس‌ و ناكس‌ معاشرت‌ كند و نه‌ عزلت‌ و كناره‌ گيري‌ كند ‌در‌ صحبت‌ نه‌ پر حرفي‌ كند و نه‌ ساكت‌ بنشيند ‌در‌ بذل‌ نه‌ اسراف‌ و نه‌ تقتير ‌در‌ عبادت‌ نه‌ آنكه‌ بكلي‌ ‌از‌ خلق‌ دور شود و ‌در‌ بيابان‌ و كوه‌ و مغازه‌ مشغول‌ ذكر شود و نه‌ ‌در‌ وظائف‌ شرعيه‌ كوتاهي‌ كند ‌در‌ اخلاق‌ اخلاق‌ حميده‌ حد وسط ‌بين‌ افراط و تفريط ‌است‌ لذا اخلاق‌ رذيله‌ دو برابر اخلاق‌ حميده‌ ‌است‌.

وَ اغضُض‌ مِن‌ صَوتِك‌َ داد و فرياد و درشت‌ صحبت‌ نكند و اينقدر ‌هم‌ آهسته‌ نباشد ‌که‌ جوهر نداشته‌ ‌باشد‌ و طرف‌ نشنود و درك‌ نكند.

إِن‌َّ أَنكَرَ الأَصوات‌ِ لَصَوت‌ُ الحَمِيرِ ‌در‌ ميان‌ حيوانات‌ هيچ‌ صوتي‌ بدتر ‌از‌ صوت‌ حمار نيست‌ ‌حتي‌ صوت‌ سگ‌ و گاو و يكي‌ ‌از‌ مواعظ لقمان‌ ‌که‌ مختصر و مفيد ‌است‌ بفرزندش‌ ‌که‌ شيخ‌ صدوق‌ ‌در‌ كتاب‌ ‌من‌ ‌لا‌ يحضره‌ الفقيه‌ نقل‌ فرموده‌

«‌قال‌ لقمان‌ لابنه‌ ‌ يا ‌ بني‌ ‌ان‌ الدنيا بحر عميق‌ و ‌قد‌ هلك‌ ‌فيها‌ خلق‌ كثير فاجعل‌ سفينتك‌ ‌فيها‌ الايمان‌ باللّه‌ و اجعل‌ شراعها التوكل‌ ‌علي‌ اللّه‌ و اجعل‌ زادك‌ ‌فيها‌ تقوي‌ اللّه‌ فان‌ نجوت‌ فبرحمة اللّه‌ و ‌ان‌ هلكت‌ فبذنوبك‌»

دنيا ‌را‌ تشبيه‌ كرده‌ ‌به‌ درياي‌ عميقي‌ ‌که‌ بايد ‌از‌ روي‌ ‌او‌ گذشت‌ ‌تا‌ بسعادت‌ آخرت‌ نائل‌ شود و ‌از‌ غرق‌ نجات‌ يابد البته‌ احتياج‌ بكشتي‌ دارد و كشتي‌ نجات‌ ايمان‌ ‌است‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ ندارند ‌در‌ ‌اينکه‌ دريا غرق‌ ميشوند و خلق‌ كثير ‌در‌ ‌اينکه‌ دنيا و دريا هلاك‌ شده‌اند مشركين‌، كفار، معاندين‌، ضالين‌، مبدعين‌، منكرين‌ ضروريات‌ دين‌ و مذهب‌ و ‌اينکه‌ كشتي‌ ايمان‌ شراع‌ ميخواهد و شراع‌ ‌آن‌ توكل‌ ‌است‌ و البته‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ سفر دور و دراز آخرت‌ احتياج‌ بزاد و توشه‌ دارد و زاد و توشه‌ آخرت‌ تقواي‌ ‌از‌ معاصي‌ و محرمات‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌اگر‌ خداوند حفظ فرمود و ‌با‌ ايمان‌ و تقوي‌ و توكل‌ گذشتي‌ ‌اينکه‌ رحمت‌ و تفضل‌ و توفيق‌ الهيست‌ و ‌اگر‌ بهلاكت‌ افتادي‌ بواسطه‌ گناهان‌ تو ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 19)- در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقی را که جنبه اثباتی دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفی داشت- بیان کرده، می‌گوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).

«از صدای خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).

«چرا که زشت‌ترین صداها صدای خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).

در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهی و به دو صفت، امر شده: «نهی» از «خود برتر بینی»، و «خود پسندی»، که یکی سبب می‌شود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگری سبب می‌شود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهای تکامل را به روی خود ببندد هر چند خود را با دیگری مقایسه نکند.

و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روی اعتدال در راه

ج3، ص561

رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.

و به راستی کسی که این صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزی است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.

از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزی که سبب می‌شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقوای الهی و حسن خلق است».

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج‏8، ص: 247

منابع